03/09/2008

خودم دیدم که انسان حیوانه

چند روز پیش با چندتا از شمالیها دور هم جمع بودیم، جاتون خالی خیلی خوش گذشت، یکی از بچه ها که سال آخر دانشگاه بود تعریف کرد که چند واحد فلسفه و کلام گرفته که استادش «حاج تول لاتی» مثل او اهل روستای تول لات (رودخانه گل آلود) که بین رامسر و رودسر قرار داره هست. رفیق ما از قول باباش می گفت:
اواخر دوره شاه درست مثل الان رقابت و چشم هم چشمی برای ورود به دانشگاه زیاد بود، البته طبق معمول همه ی والدین میخواستند بچه هاشون دکتر یا مهندس بشن. این آقای تول لاتی هم کلاسی ما بود. بچه خوبی بود اما استعداد درس و دانشگاه را نداشت. هنوز دو سال مانده بود که مدرسه رو تموم کنه پدرش او رو «دکتر» صدا میزد. بیچاره سرخ میشد و کلی پیش ماها خجالت می کشید. خلاصه دو سه سالی رد شد و آخرش هم نتونست دیپلم شو بگیره.
"دکتر" یه پسر عمو داره که مثل تام و جری مدام با هم درگیر بودند. بابای "دکتر" از پسرعمو که در واقع برادرزاده اش بود خوشش نمی آمد. میگفت آدم شر و شلوغ و بی تربیتی هست. البته یک بار هم برادرزاده اش را دیده بود که از بالای تیلار (بالکن خانه های روستاهای شمال) داشت ادرار میکرد و می پراند طرف حیاط عمویش. خانه هایشان نزدیک هم بود. از بدی شانس شون پسر عمو کنکور قبول میشه و همون چند ماه اول دانشگاه دین و ایمان شو از دست میده. یه روز دوتا پسرعمو داشتند با همدیگر سر خلقت انسان بحث میکردند. "دکتر" روی حضرت آدم و حوا می کوبید و پسرعمو هم که بتازگی چند مقاله و یکی د و تا کتاب تکامل خوانده بود میخواست "دکتر" را قانع کند که انسان از میمون هست. و سط کار "دکتر" جوش میاره و با عصبانیت می پرسه : یعنی میگی انسان از حیوانه؟ پسرعمو تازه خودش را برای پاسخگویی آماده میکرد که در باز شد پدر "دکتر" که گویا پشت در به حرفهایشان گوش میداد وارد شد و گفت : بله، من به چشم خودم دیدم که انسان حیوانه . البته منظور عمو همان پراندن ادرار از روی تیلار بود.
"دکتر" مدتی بعداز انقلاب به تهران رفت و خبر چندانی از او نداشتم تا اینکه تو به من گفتی که در دانشگاه تدریس میکند و استاد تو هست. اما پسرعمویش را که خودت میدانی دور و بر رامسر پنچرگیری و تعویض روغن دارد. گویا از دانشگاه تسویه شده بود.

حکایت بابای دوستم را تعریف کردم تا سرگذشت "دکتر" و پسرعمویش درس عبرتی باشد برای دیگران بویژه آنهایی که می خواهند چهره تابناک و علمی شخصیتهای ما را کدر کنند. و بیهوده سعی نکنند دکترای دکتر علی کردان را به مسئله ای تبدیل کنند. ما آرایشگری داریم که شد رئیس بیمارستان، فارغ التحصیل رشته الهیات شد رئیس بخشی در سازمان انرژی هسته ای، با تحصیلات علوم قرآن و حديث شد رئیس دانشگاه و ... مگر ماهیت امر تغییری میکرد اگر آرایشگر فوق یا آن دیگران عنوان دکتری را به اسمشان اضافه میکردند؟
اصلا بجای موضوع کلاسیک انشاهای قدیمی که «علم بهتر است یا ثروت» باید «علم بهتر است یا عقل» را در مدارس ما مطرح کنند.در موضوع قدیمی همه مجبور بودند علیرغم میلشان بنویسند علم، اما در این موضوع جدید برعکس همه باید بنویسند عقل. وگرنه دنبال علم که بروند اگر از دست تمام خطرات موجود جان سالم بدر ببرند و اگر خیلی شانس داشته باشند میشن صاحب تعویض روغنی که گاهی تعدادش در بعضی جاها به اندازه تعداد ماشینهای منطقه هست.