13/10/2008

سالار کوچیکه، الکی سالار، جوجه سالار

دو سه نسل قبل از نسل ما یک خان یا فئودالی در منطقه ما زندگی می کرد که اسمش بود سالار، گویا نظامی هم بود و بسیار زورگو و البته با پشتوانه محکم دولتی. یه نفر دیگه هم تو ده ما زندگی می کرد که یادمه بچه که بودم مردم بهش می گفتند کوجه سالاره یعنی سالار کوچیکه یا جوجه سالار. خدابیامرز بابا بزرگم علت اینکه مردم به این هم محلی ما کوجه سالاره می گفتند را اینجور برایم تعریف کرد: کوجه سالاره وضعش نسبتا خوب بود و زندگی متوسطی داشت. اما کمی ندید بدید بود و "نانجیب" و پُزی و متکبر. از بقیه روستایی ها شهردیده تر بود و کلاس خودش را اندکی بالاتر از دیگران می دانست. اونوقت ها رسم نبود در خانه دوش یا حمام داشته باشند، یه حمام عمومی بود که همه برای استحمام اونجا میرفتند. کوجه سالاره گویا در شهر خانه کسی دیده بود که دوش دارند. او که فکرش بازتر از دیگر روستایی ها بود چند روز بعد رفت بخش نزدیک ده ما یک بشکه بزرگ و چندمتر شلنگ و یک شیر آب خرید و داد به یک آهنگر و خلاصه ترتیب دوش خانه اش را داد. چند روز نگذشته بود که سر و صدای حمام کوجه سالاره تو تمام دهات اطراف پیچید و همه می آمدند تماشا. از آن ببعد اگر کوجه سالاره آشنایی را در روستاها یا شهرهای اطراف می دید ، چه زن چه مرد، یکی از تعارفات حتمی اش این بود:«تشریف بیاورید منزلمان و حمامی بزنید» و از همان زمان هم دهاتی های من که اندکی احساس حسادت می کردند اسم بیچاره را گذاشتند کوجه سالاره

هروقت اسم علی دایی را میشنوم یاد حکایت پدربزرگم درباره کوجه سالاره می افتم. البته بیشتر خصوصیات منفی کوجه سالاره یعنی ندید بدید و " نانجیب" و متکبر و اینجور چیزا، وگرنه به گفته بابابزرگم کوجه سالاره هزارتا خصوصیت مثبت هم داشت که آنها را نمیشه در علی دایی دید

ده دوازده سال پیش شاید علی دایی خوب بازی میکرد، البته وقتی میگم خوب منظورم تو همون سطح و کلاس فوتبال ایران هست و نه اروپا یا جهان. شخصا هیچ بازی خوبی از او ندیدم، بیشتر سربار دیگر بازیکنان بود و حتی بعضی وقتها اگر یک آدمی که اصلا فوتبال نمیدونست و فقط می تونست بدود را جایش میگذاشتند مفیدتر بود. باور نمیکنید برید دوباره فیلم بازیهای قدیمی تیم ملی را ببینید. اون همه سروصدا همش کشک بود. بعضی ها خوش شانسند و اسمشان به ناحق خوب در میره و معروف میشن. گلزدنهای به تیم کشورهایی که تا پانزده سال پیش هیچ بازی با توپ تو مملکتشون رسم نبود و تبلیغات پرسروصدای رسانه های ما و غلو "مفسران" ورزشی مان و بهانه برای شادی و جشن و آبجو و عطش مردم از جمله خودم برای حضور در مجامع ورزشی بین المللی و هزار دلبل دیگه دست بدست دادند تا یک قهرمان دروغکی و الکی واسه خودمون درست کنیم.

با پشتوانه این معروفیت ناحق و همچنین داشتن تماس در جمع از ما بهتران و بدتر از همه اطاعت بی چون و چرا از همان ما بهتران که نه از فوتبال چیزی سر در میارن و نه غم تیم ملی دارن و تنها هدفشان پیشبرد سیاستهای جناحی خودشان و استفاده از این ورزش محبوب بعنوان ابزاری تبلیغاتی هست این آقا را انداختند به جان ورزش فوتبال ما

موهاش سفید شده بود و شکمش برآمده بود و توان دویدن ده متر را نداشت هنوز تو تیم ملی بود. بالاخره با اعتراض مردم و آبرو ریزی های زیاد از تیم انداختنش بیرون. اما به این راحتی مگر میشه از شر خرمگس سمج خلاص شد. خلاص که نشدیم هیچ ، بدتر از اون سرمان آمد. کردنش سرمربی تیم ملی

تو کار همه دخالت می کند، دو هفته قبل از بازی تیم ملی علیرغم اعتراض مربیان و مردم و بازیکنان مسابقات باشگاهی را تعطیل میکند، از نقص کار مربیان دیگر میگوید و خودش بجای کار مربیگری برای موفقیت تیم دعا و جن گیری را تجویز میکند که خیلی مضحک هست و میتوانید مشروحش را اینجا بخوانید. تاکنون چندین تیم و مربی و بازیکن را به دادگاه و یا کمیته انضباطی کشانده و جالب اینکه همیشه رای به نفع او صادر شد. اصلا برد تیم ملی برایش مهم نیست، ننگ و رسوایی باخت عمدی درمقابل بحرین را هرگز فراموش نخواهیم کرد. او در تیم بازیکن نمی خواهد، نوچه و بقول خودش «سرباز» میخواهد، همیشه دیکتاتورهای کوچک و مینی دیکتاتورها بدترین نوع دیکتاتورها بودند و هستند

اما علی کریمی خوب زد تو پوزش. در حالیکه مردم و تمام مربیان حضور علی کریمی را در تیم ضروری میدانستند او را به تیم راه نداد، انتظار داشت عذرخواهی کند و به دست و پایش بیافتد. کریمی هم این کار را نکرد، فشار فوتبال دوستان برای حضور کریمی در تیم که زیاد شد نیمچه دیکتاتور ما هم که عادت دارد زیر بار زور نرود مگر اینکه زور پرزوری باشد مجبور به دعوتش شد. اما کریمی زد تو پوزش و بدجوری هم زد، درد این ضربه را میتوان از مصاحبه های پیاپی که برایش میگذارند و توجیهات و تهدیداتش حس کرد.

مدعی است که از وضعیت و کیفیت بازی کریمی با خبر نبوده، اما همانطور که میدانیم دروغگو کم حافظه هم هست. بعد اضافه میکند که من دوستان و همراهانی (جاسوسانی) در تمام کشورها بویژه کشورهای عربی دارم که مرا از چند و چون بازیکنان ایرانی باخبر می کنند و حتی از جریان مکالمه خصوصی کریمی با یک نفر در عروسی یک نفر دیگر با خبر هست و فیلمش را دارد و مدعی است دهها سی .دی درباره علی کریمی دارد . تو که درباره علی کریمی اینهمه فیلم داری و جاسوسانت حتی از زندگی خصوصی او باخبرت میکردند چطور نمیدانستی که کیفیت بازی او چطور بود و به تیم دعوت نکردی؟

گفتم که خُرده دیکتاتورها بدترین دیکتاتورها هستند. او تهدید هم میکند و دارد برای کریمی پرونده سازی می کند، در مصاحبه اخیرش گفت: «دوست دارم به كساني كه به كريمي حق سكوت مي‌دهند به او بگويند مواظب صحبت كردنش جلوي دوربين باش» (ایسنا 21 مهر) . پرونده سازی و تهدید از این واضح تر؟ معنای این حرف اینستکه تو حق حرف زدن و انتقاد از من را نداری وگرنه به جرم گرفتن حق سکوت تحویل دادگاهت میدهم، همان دادگاهی که همیشه پشت من بود و هست
اتهامات دیگری را هم متوجه کریمی می کند از جمله:« همه‌ي مسايل از امارات برنامه‌ريزي شده است. نمي‌خواهم اسم بياورم. همه‌ي شما مي‌دانيد منظورم چيست.» (ایسنا 21 مهر) اینجا دیگه بوی اتهام اقدام علیه امنیت کشور به مشام میرسد، آخر پای کشور دیگری به میان آمده است. و باز می گوید:« چه طور كسي مي‌تواند اين طور به تيم ملي كشورش توهين كند»

این مصاحبه های پی در پی و اتهام زنیها به بازیکنی که رسانه های خارجی او را "جادوگر شورشی" فوتبال ایران می نامند نشان از سوزشی است که علی دایی از این سیلی قشنگ احساس می کند. با مربی جن گیر و خرافاتی و اتهام زنی چون علی دایی آن عشق و احساس خودبخودی و تقریبا غریزی که در قبال تیم ملی در ما وجود دارد کم کم دارد رنگ می بازد و شادی پیروزی تیم چون گذشته شیرین نیست. آخر آدم از خودش می پرسد کدام تیم ملی؟ این تیمی که این طرف دارد درست می کند هیچ یک از خصایص یک تیم ملی را نداشته و بیشتر به جوخه سربازان گروهبان علی دایی شبیه خواهد بود تا تیم ملی فوتبال.

انتظار من بعنوان یک ایرانی فوتبال دوست و طرفدار تیم ملی اینستکه تمام بازیکنان تیم ملی در قبال این اعمال بشدت ضدایرانی و ضد ورزشی امثال دایی ها بایستند و خودشان را به سطح نوچه های این کوجه سالاره تنزل ندهند. از بازی علی کریمی خوشم می آید و بنظرم بهترین بازیکن ایرانی در این ده سال اخیر هست. اما از شخصیت و کاراکترش بعنوان یک انسان بی اطلاعم. امیدوارم از تهدیدات نهراسد و درمقابل اینگونه زورگویی ها بایستد. آرزو میکنم این فرصت کمیاب شادی کردن و جشن گرفتن و آبجو خوردن از ما گرفته نشود و تیم ما موفق شود به جام جهانی برود، گرچه میدانم هر موفقیت تیم را کوجه سالاره به حساب خود خواهد ریخت و مسبب هر شکستی همه خواهند بود غیر از خود او.