19/02/2007

امتحان کردن خانم بالایان آقای شمالیان را

یه روز دوستان دوران دانشجویی آقایان: پایینیان, آنجاییان, اینجاییان, بالایان, اینوریان, اونوریان و همشهری ما آقای شمالیان تصمیم می گیرند بعداز چند سال دوباره دور هم جمع شده و یادی از گذشته ها بکنند. تو این چند ساله غیراز آقای شمالیان بقیه ازدواج کرده بودند. اتفاقا همسران سه تا از آقایان یعنی اینوریان, آنجاییان و اونوریان از دخترهای هم دانشکده ای بودند
صبح یک روز پنجشنبه با چندتا ماشین راه می افتند میرن اطراف کرج ویلای یکی از آشنایان آقای بالایان. آنجا که رسیدند یه چهار پنج ساعتی حسابی با آبتنی, پاسور, شطرنج, تخته نرد, کباب و آبجو حال کردند. بعداز صرف غذا رفتند تو پذیرایی نشسته و از خاطرات دوران دانشجویی حرف زدند. بعد جوک گفتن شروع شد, اولش جوک ها بقول معروف لایت بودند ولی کم کم به جوکهای رکیک و ناموسی درباره رشتیها کشیده شد, خانمها به همدیگه نگاه کردند و رفتند بیرون تو باغ قدم بزنند, همشهری ما آقای شمالیان هم نتونست توهین ها را تحمل کند, دو سه دقیقه بعد اون هم رفت بیرون.
داشت توی باغ قدم میزد که خانمها او را دیدند. یکی شان گفت: آقای شمالیان چرا تنها هستید بیایید پیش ما. همشهری ما هم میره, بعداز دو سه دقیقه گپ معمولی در باره کار و زندگی خانم پایینیان می پرسد: آقای شمالیان کی میخواهید زن بگیرید؟ آقای شمالیان گفت تا حالا فرصت نکردم, این کار لعنتی نمیذاره. اما اخیرا با یک خانم هم ولایتی آشنا شدم که اگر همان احساسی را که من دارم اون هم داشته باشه فکر می کنم تا چند ماه دیگر ما هم به جمع متاهل ها می پیوندیم
خانمها شروع کردند به پرس و جو درباره خانم همشهری آقای شمالیان, از شغلش, سنش, قیافه اش, قدش, وزنش, اندازه دماغش و حتی خانم بالایان پرسید: اگر جوابش مثبت بود فکر می کنید بذاره قبل از ازدواج رسمی باهم, با هم, ...(خانم بالایان دنبال کلمه مناسبی می گشت که زیاد بی ادبانه نباشد و پیدا هم کرد) همخواب بشید؟ شمالیان و بقیه خندیدند. خانم بالایان منتظر گرفتن جواب سئوالش نشده سئوال بعدی را پرسید: آقای شمالیان, میگن تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها! علت این حرفهایی که در مورد بی بخاری و ناتوانی شمالیها میگن چیه؟ آیا راسته؟ آقای شمالیان که هنوز از دست شوهرها و جوکهای رکیک شان اعصابش خط خطی بود بدون لحظه ای تامل این جمله را در واقع نگفت بلکه رفلکسی از دهانش پرید بیرون: امتحانش مجانیه خانم بالایان! خانم اینوریان, اونوریان و آنجاییان بی اختیار خنده شان گرفت. خانم پایینیان و اینجاییان سرشان را پائین انداختند. خانم بالایان انتظار چنین جوابی را از آقای شمالیان که همه او را به عنوان آدمی مودب و با کلاس می شناختند نداشت, صورتش گل انداخت و پس از چند ثانیه من و من کردن گفت آقای شمالیان این چه حرفیه, اینجور چیزا رو که نمیشه امتحان کرد.
. آقای شمالیان که برای یک بار هم که شده تصمیم داشت به سیم آخر بزند. با سرش گوشه دیگر باغ را که درختهای بیشتر و علفهای زیادی داشت نشان داد و گفت چرا خیلی خوبم میشه. بعد دو سه قدم از خانمها دور شد و رفت گوشه ای روی کنده درخت بریده ای نشست. اما از آنجا صدای پچ پچ خانمها را می شنید. ناگهان دستی روی شانه اش حس کرد, برگشت و نگاه کرد,خانم بالایان بود.سرخی شرم و حیای گونه هایش خیلی زیباترش کرده بود. آقای شمالیان دید که بقیه خانمها دارند از آنجا دور میشن تا مزاحم نباشند. آقای شمالیان بلند شد دست خانم بالایان را گرفت و با هم رفتند به سمت آن گوشه که علف های بلند داشت... بعد برگشتند همانجایی که بقیه خانمها بودند, خانم اینجاییان و پایینیان دویدند طرف خانم بالایان و پرسیدند امتحان کردی؟ راسته؟ خانم بالایان که هنوز داغی بدنش را حفظ کرده بود سرش را به طرف آقای شمالیان برگرداند و با نگاهی زیبا و شیرین به او به خانمها گفت چقدر مردم بی شعورند و تهمت های ناروا به هموطنان شمالی ما میزنند
این را که گفت خانم پایینیان پرید هوا و گفت میدونستم, میدونستم و ناخواسته این جمله از دهنش بیرون پرید: حالا نوبت منه! بعد که فهمید چه دسته گلی به آب داده دستاشو گذاشت رو دهنش و سرش را پایین انداخت. خانم اینجاییان دستش رو گرفت و گفت خجالت نکش عزیزم. میخوای اول من برم؟ خانم پایینیان خنده ملوسی کرد و گفت نه, خودم میرم.
بعد نوبت خانم اینجاییان شد و ایشان هم امتحان کردند و برگشتند. البته خانمها اینوریان و آنجاییان و اونوریان در این اثنا بیکار نبوده و کشیک می دادند که اگر احیانا کسی از مردها از ویلا بیرون بیاید آقای شمالیان و دیگر خانمها را با خبر کنند.وقتی خانم اینجاییان و آقای شمالیان به جمع خانمها پیوستند خانم اینجاییان و بالایان و پایینیان از خانمهای دیگر پرسیدند پس شماها چی؟ خانمها اینوریان و آنجاییان و اونوریان و آقای شمالیان یکی دو دقیقه خندیدند و بالاخره خانم اینوریان گفت دیوونه ها ما سه نفر تو دوران دانشجویی آقای شمالیان را امتحان کردیم
خانمها بعداز کمی صحبت با همدیگر تصمیم گرفتند با شوهر هایشان صحبت کرده و آنها را راضی کنند تا از این ببعد بیشتر با همدیگر ازاین جور پیک نیک ها جور کنند. بعد دستجمعی رفتند بطرف ویلا. آقایان اینوریان, آنجاییان, اینجاییان, بالایان, پایینیان و اونوریان کماکان مشغول جوک گفتن درباره بی بخاری رشتی ها بودند.

8 comments:

Anonymous said...

kheili daastaane jaalebi bood. ammaa fekr konam mesle daastaanaayi bood ke maa iraaniaa aadat daarim az khodemoon az baahooshie khodemoon dar sat'he doniaa begim, dar haalike age vaaghean hooshe be dard bokhori daashtim ozaamoon behtar az in bood ke hast. faghat baraa dele khodemoon migim.
man ham kamaakaan mo'taghedam ke rashtiaa bibokhaaran ! ghabl az ezdevaaj hich vaght ino nashnide boodam ke rashti haa "bibokhaaran". in natije'ee bood ke az ba'd az ezdevaaj baa hamsaram ke rashtie, khodam behesh residam !!! vaaghe'an bibokhaaran !!!

Anonymous said...

سلام! میخواستم به این خانمی که نوشتند شمالی ها بی بخارند و ایشان تجربه شخصی در این مورد دارند بگم عزیزم آخه بعضی از خانمها به کمتر از ک... خر راضی نیستند و اقناع نمی شوند. حتما داستان اون زن دهاتی
اطراف کرمان را شنیدید که همیشه با خرشان توی طویله ور میرفت و آخرشم یه روز که خره زیادی احساساتی میشه خانمه را می چسبونه به دیوار و تمام زهدان و بقیه آلات مشابه را جر میده و بیچاره فوت می کنه. مواظب سلامتی خودتان باشید خانم

Anonymous said...

سلام ناوران عزیز .داستان دلچسبی بود . اما متاسفانه باید قبول کرد حرف و حدیث هست و کاریش نمی شود کرد . مگر اینکه بیایند و امتحان کنند ! به هرحال حکایت شخص نظر دهنده ی دوم که بی شباهت به شعر کنیزک و خر خاتون از حضرت مولان هست نبود !! دوست من شما هر چه با تعصب باشی باید این واقعیت را قبول کنی که موارد مشاهده شده در رشتیها بیشتر از سایر جاهای ایران بوده و بدین خاطر معروف شده . اما دلیل کلی نیست . چه کنیم که بد در رفته و خوب جایی گیر نکرده!!
راستی در خط آخر از پاراگراف دوم . به نظرم به جای آقای مرکزیان می بایست آقای شمالیان نوشته شود . (من اینطور احساس کردم. اگر درست هست . اصلاحش کن .)

دستت درد نکند. یاد خاطرات کودکیمان افتادیم !!یادش بخیر!! شاد باشی .

Anonymous said...

بابا ایول داره...
بابا آفرین داره...
بابت دمت گرم
تا تونستی از این پست ها بذار

صدآفرین به غریتت

Anonymous said...

سلام عزیزم مرسی که کلبه من رو قابل دونستی و یه یادگاری از خودتون به جا گذاشتین.دست نوشته هات خیلی نازه همیشه شاد و موفق باشی حق نگهدارت[گل]

Anonymous said...

آخرین نفری که به این حرف و حدیثها اشاره کرد آقای احمدی نژاد بود

Anonymous said...

به دوستی که از رئیس جمهور مردمی مان آقای احمدی نژاد نام بردند بگم که به احتمال زیاد ایشان همان آقای اینوریان یا اونوریان هستند که همسرشان هم نقشی در این داستان دارد

Anonymous said...

ممنون از همه ی گیلانی های غیور . عاشقتونم.