06/04/2007

فیلم 300,غرور ملی ما و گور بابای ترک و رشتی و کرد و عرب و دیگرن

نمی دانم چرا تازه دوزاری بعضی ها افتاده که از نگاه غربی ها ما هیولا و وحشی هستیم. اینکه چیز تازه ای نیست. نزدیک به سه هزار سال است که از دید آنها ما بربر و وحشی هستیم. اگر گاهی کوتاه می آمدند و گاهی هم از ما تعریف می کردند مطمئن باشید که همزمان مشغول دوشیدن گاومان بودند. فکر می کنید بینش و طرز تفکر ملا عمر و بن لادن و طالبان های وطنی با سران عربستان و کویت و قطر در رابطه با اجتماع, آزادی, عدالت, زن,حجاب , سنگسار و قطع دست و پا و... با همدیگر فرق اساسی داشته باشد؟ نه والله, اما می بینیم که همین رسانه های غربی دسته اول را متعصب, دیکتاتور, بنیادگرا, وحشی, زن ستیز و دسته دوم را میانه رو, معتدل, پرنس عرب, دوست و هم پیمان معرفی می کنند. دلیل اش هم روشنه, اولی موی دماغ و مزاحم و نافرمانه و دومی شیر لوله نفتش باز و همیشه مطیع. زمانی که مطیع بودیم برایمان بازی کامپیوتری" شاهزاده پارس" را می ساختند و الان که موی دماغیم فیلم سیصد را درست می کنند

به من هم به عنوان یک ایرانی برخورد, و اگر هم کسی حق اعتراض به این توهین به ایران و ایرانی داشته باشد منم, نه آنهایی که تفریح شان شده توهین به گیلانی ها. مگر خودشان از همین شیوه برای توهین به دیگران استفاده نمی کنند؟ مگر توهین و تحقیر سادیستی دیگران غیر از توحش و بربریت است؟ شاید فیلم 300 تلنگر و هشداری باشد به آنها تا متوجه بشن که چقدر بیمارند . گفتم بیمار, آدم سالم که نمی یاد برای من گیلانی پیام دعوت بفرستد که برم به سایت او و لیست اعتراضیه به این فیلم را امضا کنم در حالیکه آن آشغالدونی که اسمشو گذاشته سایت پر از "جوک " های رکیک علیه هموطنان رشتی و ترک اش هست. البته ته دلم خوشحال میشم وقتی می بینم توهین کنندگان به رشتی ها اینقدر کودن و حقیرند

درست به همان دلیل که ترک خرو رشتی بی بخار و قزوینی بچه بازه تو و امثالت هیولا و وحشی و بربر و بدتر از آن کودن هم هستید. کدام لیست داداش! تو حقته, لیاقت شو نداری که وقتمو حرام کنم وگرنه بجای آن لیست خودم یک لیست اعتراضیه برعلیه توهین هایی که به هموطنان شمالی و ترک و غیره میشد درست می کردم. علیرغم خبیث و شریر بودنشان گاهی هم دلم به حالشون می سوزه, نه فقط به حقارت و کودن بودنشان بلکه بخاطر حسادت شان هم. فکرش را بکنید هیچوقت مه ندیده, گاهی هم یه چیزایی شبیه مه می بینه, اما نباید گول خورد که فقط گرد و غباره. بعد میاد شمال همه چیزایی را که نداره و فقط قبلا اسمشون رو شنیده و یا تو فیلم ها دیده مثل جنگل, مه, غاز وحشی, دریای مازندران, کرم شب تاب , خاویار, نازخاتون و کال کباب , زیتون پرورده و ماهی دودی, ازگیل و گلابی جنگلی, انارترش و خلواش , لاهیجان و رامسر, بهار نارنج, باغات چای و پرتقال , شالیزار, آب تا دلت بخواد (آب واقعی, نه سراب!) میبینه و حسودیش میشه. البته نداشتن همه اینها نه عیبه و نه گناه. اما گناه ما هم نیست که شما اینها را ندارید

بعداز نوشتن "مشاعره آقای رشتی" یکی از اینها برایم میل زد و تابعیت ایرانی مرا لغو کرد و نوشت که من ایرانی نیستم. پیش خودم گفتم کدوم ایران. شمالی ایرانی نباشه و شمال ایران نباشه دیگه چی میمونه؟ صحرای بی آب و علف و گرد وغبار و سراب و دریاچه قم و چمکران و گریه مال خوتون, جنگل و مه و دریا و آب و نشاط مال ما. آب گفتم و یاد امام خمینی (ره) افتادم که چه خدمت بزرگی به شماها کرد و قدرش را ندانستید. اگر آب داشتید و اینقدر دنبال سراب نمی دویدید رهبر بزرگ مان مجبور نمی شد که نصف رساله خود را به رفع مشکل طهارت تان اختصاص بده و راه حل هفت تا سنگ به جای آب را پیش پای تان بگذاره. گرچه من شک دارم که کمکی بکنه, راستی وقتی شب دو نفری با هم می رید زیر لحاف و تنبان تان را در می آورید آن بو رو چه کار می کنید؟ شاید هم ضرب المثل "گُه به گُه پاک" صحت داره و دو تا بو همدیگر را خنثی می کنند.
تعدادی از همولایتی های عزیزم, با اینکه ندیدم شان اما خیلی دوست شان دارم, با فرستادن ای میل و یا نوشتن یادداشت پای "مقالاتم" اشاراتی داشتند که بد نیست مختصر توضیحی بدهم. اولین و مهمترین توضیح اینکه انتقاد و حمله من متوجه کسانی است که به شمالی ها توهین می کنند و نه غیر شمالی ها بطور عموم. دوم : چرا این شیوه را انتخاب کردم؟ زبرا از قدیم گفتند حمله بهترین شیوه دفاع است.. سوم: امین عزیز, بعضی ها که تعدادشان کم هم نیست فقط حرفی را که به زبان خودشان بیان شود می فهمند. متاسفانه گاهی اوقات آدم مجبور میشه تا سطح خودشان نزول کنه تا حرف آدم را بفهمند. البته مخالف شیوه های توجیهی, اقناعی و آکادمیک نیستم, اما هر شیوه ای مخاطب خود را دارد. برای کسی که تاریخ خلاصه میشه به قصه هایی که از بابا و بابابزرگش شنیده و بیشتر از آن هم نمی خواهد بداند از تاریخ گفتن مثل خواندن یاسین برای خره. اشکوری عزیز, بعداز یادداشت شما تصمیم داشتم اسامی را در " امتحان کردن خانم مرکزیان" غیر جغرافیایی کنم. بعد فکر کردم آن هم بخشی از تاریخ گیل ماز شده و نشانگر تحول آتی آن. ماکان عزیز که خواهش کردی اسم وبلاگم را بخاطر شباهت به وبلاگت عوض کنم و من هم این کار را کردم. لابد خجالت می کشیدی! به هرحال مطالبت را در شمالی ها دنبال می کنم, با احساس می نویسی. راستش ایده گیل ماز بعداز خواندن مطلب قشنگت تحت عنوان "یک جوک رشتی بگم؟" به ذهنم رسید. و با تشکر از علی یوسفی و دیگرانی که یادداشت گذاشتند. ارادتمند همگی تان: ناوران

5 comments:

Anonymous said...

سلام دوست گرامی . نام خودم را در گوشه ای از مطلبت دیدم و از خوشحالی در پوست خود نگنجانیده شده هستم !! جدا از شوخی . عزیز جان فکر نمی کنی کمی غرض ورزانه می نویسی؟
اگر حرفهایی که پشت سر رشتیها و ترکها و قزوینیها و اصفهانی ها و تهرانیها و... هست نبود و یک کلاغ چهل کلاغ نمی شد . جک ها چگونه ساخته می شدند؟ چیزیست که جا افتاده و نه تنها کم نمی شود بلکه ریاد هم می شود .
خود تو جک ترکی یا ... تا به حال نگفته ای؟
حال ترکهای زحمتکش ما چه گناهی دارند؟
به هر حال تهرانیهای خالی بند که بهروز خالی بند نمونه ی بارز آنها بود . اگر بهشان بگویی غالبشان تکذیب می کنند . خای بند بودن بخورد تو سرشان . سیریش و لاشخور و اصولا موجوداتی در حد نسوان هستند ! امیدوارم که موضوع را رسانده باشم . اگر عمری بود و توانستم زیارتت کنم . مفصل بحث خواهیم کرد . به امید آن روز . مشتاق دیدارت دوست گرامی .

پاینده باشی.

majid sadeqipour said...

سلام دوست عزيز. براي اينكه يه ملت سر بلند كنن، بايد عموم(عوام) بيداري فرهنگي پيدا كنن. يادت باشه تو من و تمتم اونهايي كه در جهان وبلاگ باهاشون برخورد داري، جزو عوام نيستن. عوام اونايين كه اينترنت و نميشناسن. اينترنت براشون فحشاست و تعريفشون از اينترنت عكس برهنه يك زنه. اگه منظورت فقط تحليله متنت زيبا و جنگنده بود. لذت بردم. اما اگه يك حركته، مسيرو اشتباه اومدي.

Anonymous said...

سلام دوست عزیز . جهت تشکیل انجمن برای وبلاگ نویسان گیلانی ، به www.gilanfans.blogfa.com تشریف آورده و نظر خود را بفرمایید . یک نظر شما می تواند در تصمیم نهایی تاثیر گذار باشد . لطفا هر چه زودتر اینکار را انجام دهید . زمان شرکت در نظر سنجی و ارائه پیشنهادات احتمالی : 20/2/86

Anonymous said...

سلام اداش.
نوشته‌ات حرف دل من و بسياران ديگر از گيلکان بود. يادم می‌آيد روزی را که يکی از دوستان‌ام به من گفت که فيلم سيصد را ديده‌ای؟ و من گفتم علاقه‌ای به ديدن فيلم هاليوودی نه چندان معروفی که آکنده از جلوه‌های ويژه است ندارم. و او گفت اين فرق می‌کند. در آن نسبت به ما توهين شده. و من به «ما» فکر می‌کردم.
اگر خشايار شاه هخامنشی که در زمان سلطنتش هرگز بر گيلان و تبرستان حکومت نمی‌کرد، ميراث مشترک‌اند، سلسله‌های پادشاهی منطقه گيلان ميراث مشترک نبودند که به سکوت و فراموشی سپرده شده‌اند؟
آيا مردم هم‌زبان من جزو اين «ما» نيستند که در هر مکان و به هر بهانه‌ای «بی‌غيرت» خوانده می‌شوند؟ و زبان‌شان مورد تمسخر قرار می‌گيرد؟
به آن رفيق گفتم: مگر مردم متمدن پارس، چيزی غير از آن‌چيزی که در فيلم سيصد نشان داده شده هستند؟
رفيق‌ام با ناراحتی از من روی برگرداند و من برای اين‌که منظورم را توضيح دهم افزودم:
قومی که اين‌قدر از خود راضی باشد که شعارش بشود «هنر نزد ايرانيان است و بس» و بعد همان ايران را هم فقط مرکز ايران بداند و عرب را سوسمارخور و تورک را خر و لر را بی‌فرهنگ و گيلک را بی‌غيرت بنامد، وقتی حتا در نظام آپارتايد افريقای جنوبی هم هرگز به سياه‌پوستان نسبت ناموسی و يا عنوان خر يا بچه‌باز داده نشده و آن‌گاه در سرزمين من اين کار شده، وقتی به راحتی آب خوردن و با «حدس خيانت» سرِ همسر می‌برند و با خيال مالکيت بر فرزند، فرزند می‌کشند و وقتی برای مجازات قاتل دختر خويش، بايد پول خون قاتل را بدهند تا قاتل دخترشان اعدام شود، برای به تصوير کشيدن چنين مردمانی، با اين وضع اسفناک فرهنگی و اين انبان ادعا، چه‌گونه تصويری بايد به کار برد؟
رفيق نديده و نشناخته اما هم‌ولايتی‌ام، گرچه هنوز معتقدم که نبايد توهين نمود و نبايد اشتباه آنان را تکرا نمود، اما از نوشته‌ات لذت می‌برم. چرا که تسکينی است بر زخم دلم. زخم از اين همه توهين و تحقير و نسيان. که جلو روی‌ات زبان‌ات را سخره بگيرند و حتا هم‌زبانت هم جوک رشتی برای‌ات تعريف کند. نوشته‌هايت تسکينی است بر خسته‌گی‌ام از بيگانه و دوست و خويش حتا.
ياعلی

Anonymous said...

Parsha barha be Gilan hamle nemudand.amma hamvare ba shekast movajeh gardidand.